ابو سعید ابوالخیر در مسجدی سخنرانی داشت . مردم از روستا ها و شهر های اطراف آمده بودند .
جای نشستن نبود و بعضی ها بیرون نشسته بودند .
شاگرد ابو سعید گفت : تو را به خدا از آنجا که هستید یک قدم پیش بگذارید.
همه یک قدم پیش گذاشتند سپس نوبت به سخنرانی ابوسعید رسید . او از سخنرانی خود داری کرد . مردم اعتراض کردند ، ابو سعید پس از مدتی سکوت گفت : هر آنچه من میخواستم به شما بگویم شاگردم به شما گفت .
شما یک قدم به جلو حرکت کنید تا خدا ده قدم به شما نزدیک تر شود .
دانستن کافی نیست باید به دانسته های خود عمل کنید .